لوئیس بونوئل، هنرهای ارایشگر معروف جورجی (Luis Bunuel)  

 لوئیس بونوئل، (Luis Buñuel) ‏ (۱۹۰۰-۱۹۸۳) کارگردان و فیلم‌ساز اسپانیـایی است. هنرهای ارایشگر معروف جورجی "لوئیس بونوئل". هنرهای ارایشگر معروف جورجی "بونوئل" را پدر سینمای سورئالیست مـی‌دانند و فیلم‌های او بـه درجات مختلف عناصر سورئالیستی دارد، حالا قوی‌تر و یـا ضعیف‌تر. با وجود این‌که فیلم‌های او درون نگاه اول خیلی متفاوت است، اما یک رشته‌ی مشترکی ‌بین همـه‌ی فیلم‌های "بونوئل" هست کـه همان سورئالیست است.

 زندگی‌نامـه

هر چند بونوئل بـه اعتبار محل تولدش فیلم‌ساز اسپانیـایی نامـیده مـی‌شود اما نخستین فیلم‌اش، سگ اندلسی، را بـه همراه سالوادور دالی درون فرانسه ساخت و بیشترین فیلم‌های‌اش را نیز درون مکزیک و فرانسه ساخته است. او درون خلال جنگ دوم جهانی و پس از آن ملیت آمریکایی را برگزید. آخرین فیلم‌های‌اش نیز درون فرانسه ساخته شده است.

او درون جوانی با دالی و فدریکو گارسیـا لورکا دوست بود و در مـیان سالی بـه عنوان روزنامـه‌نگاری چپ‌گرا با جمـهوری‌خواهان اسپانیـا برعلیـه فرانکو فعالیت مـی‌کرد.

هر چند نخستین فیلم خود را درون قبل از سی سالگی ساخت اما بزرگ‌ترین و مشـهورترین فیلم‌های‌اش را از شصت سالگی بـه بعد کارگردانی کرد. وقتی بونوئل درون جوانی بـه فرانسه رفت سوررآلیست‌ها تاثیر فراوانی بر او گذاشتند. درون اکثر فیلم‌های او مرز بین واقعیت و رویـا آنچنان مخدوش هست که نمـی‌توان بـه روشنی نماهایی وافعی و رویـایی را از هم جدا کرد. او را برخی از منتقدین پدر سینمای فراواقع‌گرا خوانده‌اند.

 فیلم‌شناسی:

   1. - سگ اندلسی،به همراه سالوادور دالی، فرانسه ۱۹۲۹

   2. - عصر طلایی، فرانسه ۱۹۳۰

   3. - سرزمـین بی‌نان، یـا هوردها- زمـین بی‌نان، اسپانیـا ۱۹۳۳

   4. - کازینوی بزرگ، مکزیک ۱۹۴۶

   5. - جمجمـهٔ بزرگ، مکزیک ۱۹۴۹

   6. - فراموش‌شدگان، مکزیک ۱۹۵۰

   7. - سوزانای هرزه، مکزیک ۱۹۵۰

   8. - انگانیو، (به نام فریب هم درون فارسی خوانده مـی‌شود.) مکزیک ۱۹۵۰

   9. - زنی بدون عشق، مکزیک ۱۹۵۱

  10. - صعود بـه آسمان، مکزیک ۱۹۵۱

  11. - قوی پنجه، مکزیک ۱۹۵۲

  12. - رابینسون کروزوئه، مکزیک/آمریکا ۱۹۵۲

  13. - او، مکزیک ۱۹۵۲

  14. - بلندی‌های بادگیر، مکزیک ۱۹۵۳

  15. - وهم با تراموا سفر مـی‌کند، مکزیک ۱۹۵۴

  16. - رودخانـه‌ی مرگ، مکزیک ۱۹۵۴

  17. - زندگی جنایت‌بار آرچیبالدوکروز، مکزیک ۱۹۵۵

  18. - نام‌اش سپیده دم است، فرانسه/ایتالیـا ۱۹۵۵

  19. - مرگ درون این باغ، فرانسه/مکزیک ۱۹۵۶

  20. - نازارین، (به نام ناصری هم درون فارسی خوانده مـی‌شود.)، مکزیک ۱۹۵۸

  21. - تب درال پائو بالا مـی‌گیرد، فرانسه/مکزیک ۱۹۵۹

  22. - جوان، مکزیک/آمریکا ۱۹۶۰

  23. - ویریدیـانا اسپانیـا ۱۹۶۱ (برنده نخل طلا درون جشنواره کن)

  24. - ملک‌الموت، مکزیک/اسپانیـا ۱۹۶۲

  25. - خاطرات یک مستخدمـه، فرانسه ۱۹۶۳

  26. - شمعون صحرا، مکزیک ۱۹۶۵

  27. - زیبای روز فرانسه ۱۹۶۶

  28. - راه شیری، فرانسه/ایتالیـا ۱۹۶۹

  29. - تریستانا، اسپانیـا/فرانسه/ایتالیـا ۱۹۷۰

  30. - جذابیت پنـهان بورژوازی، فرانسه ۱۹۷۲

  31. - شبح آزادی، فرانسه ۱۹۷۴

  32. - موضوع مبهم هوس، (به نام مـیل مبهم هوس هم درون فارسی خوانده مـی‌شود.)، فرانسه ۱۹۷۷

 جوایز:

     * ۱۹۵۱- برنده بهترین کارگردان جشنواره کن به منظور فراموش‌شدگان

     * نامزد جایزه بزرگ جشنواره کن به منظور فراموش‌شدگان

    * ۱۹۵۲- نامزد جایزه بزرگ جشنوراه کن به منظور قوی پنجه

    * ۱۹۵۳- نامزد جایزه بزرک جشنواره کن به منظور او

    * ۱۹۵۹- نامزد نخل طلای جشنواره کن به منظور نازارین

    * برنده جایزه بین‌الملل جشنواره کن به منظور ملک‌الموت

    * ۱۹۶۰- نامزد نخل طلای جشنوراه کن به منظور جوان

    * ۱۹۶۱- برنده نخل طلای جشنواره کن به منظور ویردینیـا

    * ۱۹۶۲- نامزد نخل طلا جشنواره کن به منظور ملک‌الموت

 کتاب‌شناسی درون زبان فارسی:

   1. - ویریدیـانا، ترجمـهٔ هوشنگ طاهری، تهران:مدرسه عالی تلویزیون و سینما ۱۳۵۰

   2. - با آخرین نفس‌های‌ام، ترجمـهٔ علی امـینی هوش و ابتکار

   3. - بونوئل، لوئیس. شمعون صحرا(پیوست آخر کتاب)، ترجمـهٔ پیـام یزدانجو. تهران:انتشارات علو و زندگی ۱۳۷۷

   4. - ویریدیـانا، ترجمـهٔ پیـام یزادجو، تهران: هنرهای ارایشگر معروف جورجی نشر دیگر ۱۳۷۸ ۹۶۴-۹۲۱۰۶-۳-۶ ISBN

   5. - فراموش شدگان، ترجمـهٔ حسینعلی طباطبایی تهران:انتشارات دید ۱۳۷۹ ۹-۳-۹۲۲۱۲-۹۶۴ ISBN

 

نگاهی بـه سینمای لوییس بونوئل:

 « با اندیشـه مرگ مدت درازی هست كه آشنایی دارم. از همان هنگام كه اسكلت ها را درون حین كارناوال هفته ی مقدس از خیـا بان های كالاندا مـی گذراندند،مرگ جزیی جدا نشدنی از زندگی من بوده هست و هرگز نخواسته ام كه فراموش و یـا انكارش كنم اما، هنگامـی كه دینی نداری نمـی توانی بـه راحتی درباره مرگ سخن بگویی.»

این هابه خوبی تعریفی دقیق از احساسات شخصی و هنری یك فیلمساز حرفه ای و عجیب است. هم چون بسیـاری از سو رئالیست های هم زمان خودش بونوئل، دچار تضادی هست كه از طرفی مدعی بی طرفی و بی تفاوتی بـه پایـان و سرانجام زندگی هست و از طرف دیگر، درون مایـه تاثیر گذار آثارش با تصاویر مرگ و عقاید عجیب و خاص درباره خدا همراه هست كه او آن را بی پروا و با سرو صدا ی زیـاد اعلام مـی كند.

بونوئل تصویری رادیكال و خشن ومعترض بـه اجتماع را درون معرض دید مـی گذارد كه درون آن جامعه بشری ،فاسد و بر ضد آزادی های انسانی است.

درباره بونوئل نظرات مختلفی وجود دارد. عده ای او را صاحب نوعی رئالیسم و عده ای او را سورئالیستی ماركسیست و شورشی مـی دانند كه بر ضد طبقه روحانیت بود. عده ای او را معنوی گرا و عده ای دیگر او را عمـیقا وفادار بـه فرویدیسم و نظرات او مـی دانند.

محتوی سناریو های بونوئل بسیـار متنوع اند از سناریو های نا معقول و بسیـار تراژیك که تا هجویـه ها و فیلم هایی كه بـه رسوایی های اخلاقی و اروتیسم مـی پردازد.

بونوئل از دیرباز درون حلقه منتقدان اروپایی بـه عنوان فیلمسازی صاحب سبك و معتبر درون كنار نام هایی چون آیزنشتاین، چاپلین و فلینی شناخته مـی شد ، گو این كه بـه تازگی درون آمریكا اعتبار زیـادی بـه دست آورده است.

بونوئل درون مدت 50 سال فعالیت هنری اش 32 فیلم ساخت و در كشورهای اسپانیـا،فرانسه،مكزیك ،یتالیـا و آمریكا فعالیت كرد.

او با بـه كار گیری طنزی گزنده و تلخ، ارزش های انسانی و انسان هایی كه آن را علی السویـه مـی دانند بـه چالش كشید. تصویر سازی او از كانال سورئالیسم و با بـه تصویر كشیدن صحنـه هایی كه همچون جرقه ای آدمـی را بـه ناخود آگاه مـی برند ، انجام مـی شد.

بونوئل مـی گوید: « خرد كردن خوش بینی حاكم درون جهان بورژوازی و وادار كردن بیننده به منظور زیر سوال بردن برتری های طبقاتی، از تلاش های من است.»

بونوئل درون 22 فوریـه 1990 درون كالاندا كه شـهر كوچكی درون استان تروئل اسپانیـا هست به دنیـا آمد. درون جوانی از تعلیمات دینی ژوزئیت ها كه شاخه ای ازمذهب كاتولیك است، بهره جست و استعداد فوق العاده خود را درون موسیقی، ورزش و علوم طبیعی نشان داد. درون خانواده ای مـیانـه رو، نیمـه روشنفكر، زمـیندار ، ثروتمند و بورژوا ، بدون هیچ سختی و با راحتی كامل بزرگ شد. بیـان این جزییـات درباره خانواده بونوئل به منظور شناختن آثار او اساسی است. حتما بدانیم كه او پیش از هر چیز یك اسپانیـایی تبار دست پرورده بورژوازی اسپانیـا بود.

یكی از منتقدین مـی گوید كه بی پروایی گفتار به منظور یك اسپانیـایی تبار شیوه ای از اندیشیدن هست و همچنین مشخصه سرزمـینی هست كه بـه مسائل بسیـار مـی پردازد و به شكل برجسته ای بـه خاطر جنگ های داخلی با اندیشـه مرگ عجین شده است.

بونوئل مـی گوید كه كودكی اش بـه سرعت و در بین زادگاه و زاراگورا گذشته است.و دو احساس از كودكی که تا همـیشـه درون او باقی مانده اند. یكی اروتیسم بی پرده كه درون لایـه های زیرین پنـهان بوده اند و دیگری هشیـاری دائمـی اش درباره مرگ و پایـان زندگی. او مـی گوید كه : « من درون مـیان رقیبانم استثنایی محسوب نمـی شوم. هنر من كاملا اسپانیـایی هست كه با دو حس اسپانیـایی بودن و تاثیر اندیشـه و تصویر مرگ ناشی از جنگ های داخلی بی رحم و درنده آمـیخته است، آن چه كه که تا كنون بـه نمایش درون نیـامده بوده است.»

هنگامـی كه بو نوئل بزرگتر شد ، علاقه زیـادی به منظور رفتن بـه پاریس و تحصیل موسیقی از خود ابراز كرد اما بـه جای آن او را بـه مادرید فرستادند که تا در آن جا مـهندسی كشاورزی بخواند. بعد از چند سال، رشته تحصیلی خود را بـه حشره شناسی تغییر داد و به برفراری دوستی با گروهی از جوانان هنرمند پرداخت كه درون آینده هنری او تاثیر بـه سزایی داشتند.

این همراهان و دوستان نزدیك شامل فدریكو گارسیـا لوركا و خوزه مورینو ویلای شاعر و سالوادور دالی، نقاش صاحب سبك و برجسته اسپانیـایی بودند.

در مدت اقامت بونوئل درون مادرید، بونوئل علاقه بـه هنر تئاتر و هنرپیشگی را بیش از پیش نشان داد و مقدمات سینمای سورئالیست خود را كسب كرد.

در سال 1925 با اخذ مدرك فلسفه و ادبیـات فارغ التحصیل شد و به پاریس رفت که تا به حلقه دوستانش بپیوندد. درون شـهر پاریس با استقبال بسیـار خوبی مواجه شد و به وسیله دوستان صاحب نفوذ پدرش بـه بهترین انجمن های روشنفكری شـهر معرفی شد.

خیلی زود بـه عنوان دستیـار كارگردان ژان اپشتاین استخدام شد. بونوئل درباره اپشتاین مـی گوید: « تنـها كارگردان دوران جمود سینمای فرانسه كه شایسته نام سینماگر روشنفكر است، اپشتاین است.»

 

بونوئل همزمان با پرداخت و صیقل مـهارت هایش بـه عنوان دستیـار كارگردان بـه انتشار مقالات پرداخت كه از قابل ذكرترین نشریـه ای كه او درون آن مـی نوشت، La Garcia Hispanomericana بود.

در سال 1929 رسما بـه سورئالیست های فرانسه پیوست و با این شكل گرفتن ، اولین پروژه سینمایی خود را بـه عنوان كارگردان آغاز كرد. درون جمع حلقه دوستان خود..كه نام رزیدنیكا بر آن گذاشته بودند و با همكاری سالوادور دالی فیلم سگ آندلسی را ساخت. درون سال 1930 بار دیگر با دالی درون فیلمـی كه بـه نام عصر طلایی همكاری كرد.

بعضی از منتقدان بونوئل را هیچكاكی سورئالیست مـی دانند. استادی قابل احترام و ارزشمند كه تسلط كاملی بـه رسانـه سینما داشت و هنری را كه بـه بازیچه ای سطحی نگر تبدیل شده بود ، متحول كرد. بونوئل، سورئالیسم را ی انقلابی، اخلاقی و شاعرانـه مـی دانست و در این باره مـی گوید:

« همـه ما تنـها حامـیان یك بعد از ابعاد انقلاب بوده ایم. سورئالیست ها تروریست نیستند اما پیوسته با اجتماعی كه آن را بی ارزش مـی دانند درون ستیزند. اسلحه آن ها مسلسل ها نیستند بلكه رسواگری و افشاگری است. افشا گری عامل قوی به منظور انقلاب هست و قادر هست كه جنایـات اجتماعی و بهره كشی انسان از هم نوعش را و همچنین چهره امپریـالیسم سلطه گرو سو استفا ده های او را بـه تصویر بكشد و در مجموع مـی تواند تمام ماجراهای مخوف پشت پرده را بر روی پرده بیـاورد. »

به نظر دالی هدف سورئالیسم بـه وجود آوردن ی ادبی و هنری و یـا فلسفی نبود بلكه درون هم ریختن طبقات اجتماعی بود. درون حقیقت قصد سورئال این هست كه بر احساسات از مجرای ذهنی و حركت بـه سمت نا خودآگاه آدمـی تاثیر بگذارد و با استفاده از پارانویـا و سیـال ذهن ،جهان واقعیت را بـه رسوایی بكشد.

مایكل گولد درون سورئالیسم و سینما مـی گوید: « اگر تصویری كه دیده مـی شود به منظور ذهن عاقل بسیـار سنگین باشد یعنی این كه بی اندازه خشن و تهدید آمـیز و بی پرده باشد دیگر نمـی توان آن را نفی و یـا رها كردو از نا خود آگاه بـه خود آگاه آدمـی مـی آید. »

به عنوان سورئالیسمـی خالص، درون سگ آندلسی چشم ی با تیغ بریده مـی شود، دهان مردی كاملا از صورتش برداشته مـی شود و یـا جسد الاغ مرده ای زینت بخش پیـانو مـی شود. هر كدام از این صحنـه ها از نظر عقلانی باورنكردنی اند . این كه بونوئل بـه این نوع سورئالیسم پرداخت علاوه بر ابعاد انقلابی و روانشناسانـه بـه علت پرداخت اخلاقی هم بود. مـی گوید كه به منظور اولین بار درون زندگی اش با یك سیستم اخلاقی روشنفكرانـه مواجه شده هست كه با نفی كردن تمام ارزش های موجود قلمرو جدیدی را بـه وجود آورده كه درون آن تمام اعمال قابل توجیـه هستند.

مشخصه های سورئالیستی فیلم های بونوئل شامل استفاده از صحنـه های نامعقول، مونتاژ ویژه و استفاده از صدا هست كه بـه فیلم های او كیفیتی رویـایی مـی دهد.

قوی ترین تصاویر بونوئل طنز آلود و یـا رمز آلودند. چرا كه باور داشت كه اساس هر هنری راز هست و جهان نیز راز بزرگی است.

در سال 1929 فیلم سگ آندلسی همان طوری كه دالی و بونوئل مـی خواستند ایجاد شوك و رسوایی كرد. این فیلم نظرات مختلفی را برانگیخت. بسیـاری آن را شاعرانـه، عجیب و افشا گرانـه دانستند كه بـه دین و بورژوازی حمله مـی كند.

نكته جالب این هست كه مخارج این فیلم توسط مادر بورژوای بونوئل تامـین شد.

سگ آندلسی با آن كه سگی درون فیلم دیده نمـی شود با هدف آشكاری مـی خواست كه ذهن بیننده را درگیر كند و با ایجاد شوك نظرات سوررئالیست ها را بـه مخاطبان برساند.

بونوئل درون باره این فیلم مـی گوید كه او و دالی تنـها یك قول و قرار درون حین ساخت این فیلم داشتند و آن این بود كه : « هیچ عقیده و یـا تصویری كه ممكن هست بخواهد كه تصویر نامعقول را توضیح دهد و آن را توجیـه كند، پذیرفتنی نیست.»

بونوئل مـی گوید: « حتما همـه درها را بـه سوی نامعقول مـی گشودیم و تصاویری را نگاه مـی داشتیم كه ما را متعجب مـی كند بدون آن كه آن ها را توضیح دهیم. »

فیلم رویـایی هست و مانند یك رویـا مـی تواند هم شادی بخش و هم ناراحت كننده باشد. درون صحنـه آغازین فیلم بونوئل آن جایی كه چشم را با تیغ مـی برند. مـی دانیم كه وارد جاده پر پیچ و خمـی شده ایم. ترتیبی كه نمایش این تصاویر دارد ما را بـه سمت نوعی دوباره سازی ذهنی هدایت مـی كند . همان طور كه رویـا بازتابی از تجربیـات روز گذشته ماست.

بونوئل به منظور نمایش صحنـه های وهم آلود از لنزهای تغییر یـافته و دار و دیگر امكانات سینمایی آن روز بهره نبرد. بلكه بـه نوعی از زبان و بیـان غیر روایی سر راست دست یـافت كه با ایجاد شوك فضایی وهم آلود ایجاد مـی كند و با عصبی كردن و برانگیختن احساس تماشاگر بـه فضای رویـا گونـه خود دست مـی یـابد.

نمایش نا معقولی كه برخورد دراماتیك بین و عامل است.

در سگ آندلسی رگه های تبار اسپانیـایی بونوئل كاملا هویداست حتی جسد الاغ، مرگ و اروتیسم برجسته اشاره ای بـه این موضوع دارند.

در سال 1965 بونوئل سیمون بیـابان را درون مكزیك ساخت كه دین درون مایـه آن است. روایت عجیب و كوتاهی از راهبی كه درون قرن پانزدهم مـیلادی به منظور عبادت و نماز و برای این كه که تا آن جا كه امكان دارد بـه خداوند نزدیك شود، درون بالای ستونی 60 پایی بـه مدت 37 سال باقی مـی ماند. و لاجرم شیطان كه هر بار بـه چهره ای درون مـی آمده، فریبش مـی دهد و در مبارزه شكست مـی خورد.

در سال 1974 و تقریبا 50 سال بعد از سگ آندلسی ، فیلم فانتوم آزادی را ساخت و در آن از تصاویر عجیب و خاص بهره جست . جایی كه اعدامـیان فریـاد مرگ بر آزادی سر مـی دهند. و یـا جایی كه زوج بورژوایی درباره ی آداب اجابت مزاج بر سر مـیز صحبت مـی كنند و حال این كه صحبت درباره غذا را وقیحانـه مـی دانند.

بونوئل فیلم عصر طلایی خود را با فیلم فانتوم آزادی مقایسه مـی كند و مـی گوید: « دیگر بـه سادگی سال های دهه 30 نمـی توان مردم را بـه رسوایی كشاند. امروز مجبورید كه با نسخه شیرین تری این كار را انجام دهید.»

بونوئل معتفد بود كه واقعیت صحنـه دود آلودی از واقعیت های پنـهانی است.

بونوئل بـه مدت 50 سال درباره بحران های اجتماعی با سبك منحصر بـه فردش فیلم ساخت. هنر او بـه نژاد بشری اعتماد بـه نفس مـی بخشد. و به بورژوازی، سادیسم و عدم احترام بـه توانایی بشر به منظور داشتن زندگی متفاوت و بهتر حمله مـی كند.

بونوئل درون سال 1983 درگذشت.




[یـادداشت های استاکر - سینمای جهان هنرهای ارایشگر معروف جورجی]

نویسنده و منبع |